از موارد اساسی و بنیادین در مسئله رضایت از زندگی شناخت خویشتن است. خودشناسی راهی به سوی خداشناسی است. «مَن عَرَف نَفسَه فَقَد عَرَف رَبَّه»و شکلگیری پایه دینداری انسان، از طریق خودشناسی، بهترین روش در تربیت دینی و معنوی انسان است. از سوی دیگر، خودشناسی زمینهساز پرهیز انسان از گناه و خطاست. این دو کارکرد، یکی از آن جهت است که انسان آنگاه که با ماهیت خویش آشنا شد و فقر وجودی خویش را دریافت و به رموز و حکمتهای فراوان هستی خویش آگاه گردید، به وجود صانع و مدبر حکیمی که این گوهر بیهمتا یعنی همان روح الهی خویش را آفریده پی میبرد، و نعمتهای الهی را شکر میگذارد. از سوی دیگر، آدمی که خود را شناخت و فضیلت و برتری هستی خویش و وجودش را بر سایر موجودات جهان خلقت دریافت، حاضر نیست به هر قیمتی آن را از دست بدهد. و یا آن را با لذتهای زودگذر و فناپذیر گناهان عوض کند.
خودشناسی موجب معنا پیدا کردن زندگی میشود و معنا پیدا کردن زندگی موجب بهداشت روانی خواهد شد و این خود عامل مهم در شادابی و رضایت انسان در زندگی است.
وجه دیگر که در سودمندتر بودن معرفت نفس بر معرفت آفاقی گفته شده در آثار و پیامدهایی است که بر این معرفت مترتب میشود.
معرفت نفس بهطور طبیعی از اصلاح نفس و اعمال آن جدا نیست و به بیانی دیگر، خودشناسی مستلزم خودسازی و اصلاح خویشتن نیز هست در حالی که چنین لازمهای بین آفاق شناسی و خودسازی وجود ندارد.
«اگر انسان به حقیقت اصلی خود نایل آید و اگر انسان به منزلت اولیه خود برسد و اگر در مرحله احسن تقویم خویش قرار بگیرد، از همه این اسارتها و اضطرابها و از همه فقدانها و تنگناها و از همه ناتوانیها و عجزها و حرمانها، نجات یافته و آنچه اندر وهم نیاید گشته و از هر حزن و غم رهایی مییابد.»
بنابراین باتوجه به مطالب گفته شده، ضرورت شناختن حقیقت وجودمان بر ما فرض است. در صورت شناخت خود انسان میتواند از زندگی خود بهره کافی و وافی را ببرد و به این علت است که یکی اصول و پایههای رضایت از زندگی، شناخت خویشتن است.
ایمان به خدا (خداشناسی)
از جمله مهمترین پایههای اصلی و اساسی برای رسیدن به رضایت از زندگی ایمان به خداست. ایمان عبارت از تصدیق به قلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان و اعضا است.
آنان که به غیب ایمان مىآورند و نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به ایشان روزى دادهایم انفاق مى کنند.
اصل ایمان همان معرفت و شناسایی خداوند و فرستادگان اوست و قبول آنچه آنان آوردند، زیرا هرکس چیزی را خوب بفهمد و بداند طبعاً آن را تصدیق کرده و ایمان میآورد و این آیه کریمه به این مطلب دلالت دارد و نکته کلمه غیب در این آیه که ایمان را بدان متعلق میکند همین است که آنان وقتی به غیب ایمان آوردند، آنچه انبیاء از غیب خبر دهند، اگرچه خود ندیدهاند، ولی با اطمینان میپذیرند.
قرآن این ایمان به غیب را قبل از هر واجب بدنی و مالی ذکر کرده و سپس آن دو واجب را که برپاداشتن و انجام نماز (َیُقِیمُونَ الصَّلاهَ ) و انفاق و کمک به زیردستان (وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ) است به ایمان عطف نموده است.
عطف دو واجب بدنی و مالی بر ایمان، خود نشان میدهد که آن دو عین ایمان نیستند، زیرا معنی ندارد که چیزی به خودش عطف شود.«و ایمان همانطور که قبلاً هم گفتیم، معنایی است دارای مراتبی بسیار چون اذعان و اعتقاد، گاهی به خود چیزی پیدا میشود و تنها اثر وجود آن چیز بر آن اعتقاد مترتب میشود، و گاهی از این شدیدتر است بهطوری که به پارهای لوازم آن نیز متعلق میگردد و گاهی از این نیز شدیدتر میشود، و به همه لوازم آن متعلق میشود، و از همینجا نتیجه میگیریم: که مؤمنین هم در اعتقادشان به غیب، و به خدای حاضر و ناظر، و بروز جزای او، در یک طبقه نیستند، بلکه طبقات مختلف دارد.»
اسلام اقرار به زبان و ایمان اقرار به زبان و اعتقاد به قلب است، و چون خداوند میدانست، این گروه از مردم ایمان قلبی ندارند، عدم ایمانشان را اظهار فرمود: پس اولین مرحلهی ایمان معرفت، سپس یقین و بعد تصدیق و بعد اخلاص و بعد شهادت به همهی اینها است، و ایمان به همهی این موارد اطلاق میگردد (و مؤمن کسی است که جامع این صفات باشد.)
و نیز نخستین مرحلهی ایمان، تفکّر در دلایل و در نتیجه کسب معرفت است و چون معرفت پیدا شد تصدیق لازم میآید و چون تصدیق و معرفت حاصل گشت، نتیجتاً یقین به دست میآید، و چون انسان یقین را کسب نمود، انوار سعادت، بر دل او میتابد، و مؤمن به تصدیق وعدههای الهی نسبت به روزی دنیا و پاداش آخرت میپردازد و اعضایش از خوف حق خاشع گردد و اقدام به عمل
مینماید و از حرامها دوری میجوید، و عقل به محاسبهی نفس قیام میکند، و در کوتاهی از ذکر و دعوت به فکر، نکوهشش میکند،
اینجاست که صاحب این مقام، کلامش ذکر و سکوتش فکر و نگاهش عبرت گرفتن میگردد و یقین او را به کوتاه کردن آرزو و زهد وامیدارد.»
ثمرهی ایمان این است که انسان باور میکند هیچگاه از قلمرو حمایت خداوند بیرون نیست و بدینسان مشکلات، آسانتر و توانمان در برابر سختیها، بیشتر و امیدمان افزونتر میگردد.
همچنین انسان مؤمن همواره به هدف خود، یعنی قرب به خداوند توجه دارد و از همه مسائل و رویدادها در جهت نیل به اهداف خویش استفاده میکند.
گاهی برای رسیدن به این هدف، همه مشکلات برای او آسان و حتی لذت بخش میشود. انسان مؤمن در زندگی برای خود تکالیفی از جانب خدا قائل است و در هر شرایطی، عمل به آنها را در اولویت قرار میدهد، و مشکلات وی را از انجام وظایف باز نمیدارد و شکستها او را محزون و افسرده نمیسازد، زیرا اساساً در پی انجام وظیفه است. برای حل مشکلات و حفظ آرامش خود به وعدههای الهی امیدوار است.
اینکه انسان خداوند را ناظری بداند، که هیچگاه به خواب نمیرود، و در سختیها با ما خواهد بود و از ما حمایت میکند، این است که خدا در قلب بنده جای گیرد و ثمرهی ایمان بنده به رب اوست.
قرآن کریم نیز به این نکته اشاره دارد: « وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا، وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»
( هر کس از خدا پروا کند، خدا برای او راه نجاتی فراهم میکند و از جایی که حسابش را نمیکند، به او روزی میرساند.)
«همچنین این سکینه عبارت است از اینکه خداوند دربارهی آنان لطفی نماید و در اثر آن چنان بصیرتی به حق پیدا کنند که روحشان آرامش یابد و این بصیرت در اثر کثرت ادلّهای است، که دلالت بر وجود حق دارد. و این نعمت مخصوص مؤمنین است، و اما غیر مؤمنین روحشان با اوّلین شیههایی که بر آنان وارد میشود، گرفتار شک و تردید خواهد شد، زیرا آنان از آرامش یقین و روح مطمئن بهره نداشته، قلبشان در اضطراب است.»
انسان مؤمن چون معتقد است که خداوند بر دل او آرامش نازل میکند و هیچگاه انسان را رها نکرده و در همه احوال یاریاش مینماید، رابطه متقابل خود را با خداوند استمرار میبخشد و همین امر موجب تقویت روانی او میشود. انسانی که در این فضا زندگی میکند، هیچگاه مشکلات او را از پای درنمیآورد، دچار اضطراب و اندوه نمیشود و در نتیجه خواستههای او در زندگی نیز تأمین میشود زیرا خواستهای جز خواست خداوند ندارد و در نتیجه رضایت او در زندگی نسبت به سایر انسانها بسیار بیشتر است.
توکل بر خدا
توکل کردن بر خدا، به معنای اعتماد نمودن و تکیه کردن بر خدا در همهی امور، یکی از مهمترین مبانی است که در رضایت انسانها در زندگیشان تأثیر ژرفی دارد.
طبرسی فرموده: «توکل به معنای اظهار عجز و ناتوانی و اعتماد به غیر است و توکل بر خدا واگذار کردن به خدا و اطمینان به تدبیر اوست. نتیجهی توکل چون با «علی» متعدی میشود به معنای اعتماد و تفویض امر است.»
«راغب نیز توکل را به معنای اعتماد کردن به غیر خودت و قرار دادن آن غیر به عنوان نائبی از جانب تو، معنا کرده است.»
فردی که بر خدا توکل دارد، کارهای خود را به او واگذار میکند و تنها بر قدرت او تکیه دارد. توکل از حیث روانی، پشتیبان قدرتمندی برای انسان در حل مشکلات است.
برای روشن شدن تأثیر روانی توکل، بیان مقدمهای ضروری است.
در برخورد با رویدادهای جهان، دو نوع بینش وجود دارد: ایمان به خدا، یا عدم ایمان. فردی که به پروردگار هستی ایمان ندارد، در پدیدههای جهان، تنها به علل و اسباب ظاهری امور توجه میکند. به نظر او، هر پدیدهای منحصراً تحت تأثیر مجموعهای از اسباب مادی است و اگر حتی یکی از این اسباب فراهم نباشد، پدیدهی مزبور وجود پیدا نخواهد کرد. در مقابل، انسان مؤمن ادارهی جهان و همه تغییر و تحولات هستی را در تصرف خدا و در احاطهی ارادهی او میداند. بر اساس این دیدگاه، همه افعال جهان به قدرت و اذن خداوند تحقق مییابند.
(هرکس بر خدا توکل کند، کفایت امرش را میکند، خداوند فرمان خود را به انجام میرساند)
«فَهُوَ حَسْبَهُ» یعنی آنکه بر خدا توکل کند، خدای کافی و کفیل او خواهد بود و آن وقت آنچه را که آرزو کند خدای تعالی همان را برایش میخواهد، البته آنچه را که به مقتضای فطرتش مایهی خوشی زندگی و سعادت خود تشخیص میدهد و اینکه فرمود: «خدا کافی و کفیل اوست» علتش این است که خداوند آخرین سبب است که تمامی مسببها بدو منتهی میشود، در نتیجه وقتی چیزی اراده کند به جا میآورد: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون»
تکیه کردن بر یک منبع مطمئن قدرت، از عوامل بسیار مهم در افزایش مقاومت در برابر سختیهاست، کسی که به یک منبع قدرت اتکال میکند، قدرت او را به قدرت خود پیوند میزند، از این رو بر توان خود میافزاید و احساس اقتدار میکند؛ از سوی دیگر، با اعتماد به یک منبع قدرت، انسان تحت حمایت و حفاظت صاحب قدرت قرار میگیرد و همین امر موجب تقویت روحی و روانی انسان
میگردد.
فقط اراده ومشیت خداوند جاری است وتوکل و واگذاری امور به او جایی برای غم و افسوس نمیگذارد وانسان متوکل همیشه راضی به رضای خداوند است و همیشه از زندگی خود رضامند است.
مثبتاندیشی
از آنجا که تمامی امور، اعمال و رفتارها، نشأت گرفته از اندیشه و تفکر ماست، مثبتاندیشی به عنوان یکی از مبانی رضایت از زندگی قلمداد میشود. مثبتاندیشی شکلی از فکر کردن است که بر حسب عادت، در پی به دست آوردن بهترین نتیجه از بدترین شرایط است. مثبتنگری، فرایندی تعمدی و انتخابی است.» تفاوت میان انسان با سایر موجودات به خاطر قدرت تفکر و تعقل اوست و اختیاری که خداوند در این راستا به او داده است.
باتوجه به وجه تمایز انسان با سایر موجودات، در قرآن با آیاتی همچون «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»، «أَفَلاَ تَعْقِلُونَ»، «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» « إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » بر تفکر و اندیشیدن تأکید شده است.
«تفکر مثبت با این دید به رویدادها مینگرد که در زندگی هم خوب وجود دارد و هم بد؛ اما بهتر آن است که بر جنبههای خوب تکیه شود. با این کار خواهیم دید که این جنبهها افزایش مییابد.»
مثبتنگری بر این منطق استوار است که توجه فرد مصیبتدیده را از مشکلات و سختیها به سمت خوبیها و زیباییها معطوف سازد. در حقیقت، مثبتنگری روشی است برای بازگرداندن توجه از ناخوشایندها به خوشایندها در این روش اموری که میتوانند فرحبخش و نشاطآور باشند، وارد فضای روانی شخص مصیبتدیده میشوند و بدینسان، از شدت درد و رنج وی کاسته میشود.
اولین قدم برای تغییر نگرش و نگرش مثبت، تغییر نوع نگرش ما نسبت به خداونداست. یعنی ما ابتدا باید حسنظن به خدا پیدا کنیم و این نگرش ما را در تمامی امور زندگی و سختیها کمک میکند.
«نکته مهم و قابل توجه این است که وضعیت جسمانی ما، تأثیر بهسزایی در توانایی لذت بردن از زندگی دارد، وقتی سرحال وبانشاط هستیم. زندگی برایمان معنای دیگری خواهد داشت. نخستین گام برای دست یافتن به حس عمیق لذت در زندگی داشتن بدن سالم است.»
پس برای داشتن لذت بیشتر و آرامش و آسایش در زندگی باید از بدنمان نگهداری کنیم، و بدن ما سالم نمیماند مگر پاکی و سالم ماندن روح از هرگونه آلودگی و کدورت، روح تأثیر مستقیمی بر جسم دارد اگر روح ما صاف مثل آینه باشد و هیچگونه سوءظن وتفکر منفی، تفکر مخرب در روح ما وجود نداشته باشد متقابلا جسم ما نیز سرحال و با نشاط است. میتوانیم از زندگی لذت بیشتر ببریم.
پس میتوان نتیجه گرفت که نگرش مثبت در زندگی یک اصل است، انسان همه چیز را نیکو ببیند چون همه چیز از خداوند است و به این ترتیب نگرش صحیح نسبت به خدا، نسبت به خودمان، نسبت به جهان هستی، نسبت به دیگران، نسبت به زندگی، نسبت به تمامی امور به وجود بیاوریم.
و این نگرش صحیح و دیدن زیباییهای زندگی به جای کاستیها و نقصانها موجب آسایش خاطر و سلامتی بدن و رضایت انسان از زندگی و پیرامون خویش می شود.